loading...

آلبالوی سیاه

چه شد؟ خاک از خواب بیدار شدبه خود گفت: انگار من زنده ام!دوباره شکفته است گل از گلمببین بوی گل می‌دهد خنده ام!نوشتند چون حرف ناگفته ایگل لاله را بر لب جویبارچه ش...

بازدید : 605
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 23:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آلبالوی سیاه

چه شد؟ خاک از خواب بیدار شد
به خود گفت: انگار من زنده ام!
دوباره شکفته است گل از گلم
ببین بوی گل می‌دهد خنده ام!

نوشتند چون حرف ناگفته ای
گل لاله را بر لب جویبار
چه شد؟ باز انگار آتش گرفت
همه گل به گل دامن سبزه زار

چنین گفت در گوش گل، غنچه ای:
نسیمی‌مرا قلقلک می‌دهد
زمین زیر پایم نفس می‌کشد
هوا بوی باد خنک می‌دهد

صدای نفس‌های نرم نسیم
به بازیگری گفت: اینک منم!
که با دست‌های نوازشگرم
گلی بر سر شاخه‌ها می‌زنم!

از این سوره‌ی سبز و آیات سرخ
کتاب زمین پر علامت شده
زمین گفت: شاید بهشت است این!
زمان گفت: گویا قیامت شده!

زمین فکر کرد: آسمانی شده
کبوتر گمان کرد: آبی شده
دل سنگ حس کرد: جاری شده
گل احساس کرد: آفتابی شده

به چشم زمین: برف‌ها آب شد!
به فکر کویر: آبشار آمده!
به ذهن کلاغان: زمستان گذشت!
به قول پرستو: بهار آمده!

+شاعر: قیصر امین پور

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 9
  • بازدید کننده امروز : 9
  • باردید دیروز : 84
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 182
  • بازدید ماه : 204
  • بازدید سال : 673
  • بازدید کلی : 17501
  • کدهای اختصاصی